جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

:)

نائب الزیاره همگی بودم... به شرط لیاقت.

امام زاده صالح ع

کاش کسی از من سر در بیاره

کاش کسی از این همه تناقضات درونی من سر در بیاره...

من که سر در نمیارم!

از کلمات بهینه استفاده کنیم 1

وقتی میرم داخل مترو، به وضوح می‌بینم که حرمت، شرافت و انرژی بعضی کلمات چقدر وقیحانه نادیده گرفته میشه یا حتی زیر پا گذاشته میشه.

کلماتی مثلِ «خانومم»، «گلم»، «عزیزم» و به وقیحانه ترین شکل، کلمه «عشقم»!


به خاطر همینه که دیگه از حرف زدن و به طور خاص، از به کار بردن برخی کلماتِ حاملِ احساسات، لذتی نمی‌بریم چون خیلی از همین کلمات انرژی مثبتشونو از دست دادند.


از کلمات بهینه استفاده کنیم :)

همین.


گاهی به کار بردن یک «میم مالکیت» اونقدر می‌تونه بار احساسی داشته باشه و مخاطب اون رو تام و کامل دریافت کنه که به وجد بیاد، مثلا دوستی رو اغلب، «عزیز» خطاب می‌کردم و آخرین بار «میم مالکیت» هم بهش اضافه کردم، کلی ذوق کرد و گفت خیلی وقت بود بهم نگفته بودی «عزیزم» !

و این برای من خیلی می‌ارزید چون مخاطبم تمام احساس درون اون کلمه رو دریافت کرد :)

یه جوری کتاب و مقاله و پایان نامه بنویس که ملت بفهمن چی میگی

بعضی چیزها رو اینقدر بد ترجمه میکنند که باید حتما برگردونی به زبان اصلیش تا بفهمی چی میگه.

ولی امان از اون چیزهایی که اینقدر بد به فارسی مینویسند، دقیقا نمیدونی چکار کنی بفهمی چی میگه! مثلا بفرستی به ویراستار؟! این موقع شب از کجا گیر بیاری؟ 


به امید خدا اینم شد یه تجربه :)

همیشه وقتی به گذشته ام نگاه میکنم به این نتیجه میرسم که به لطف خدا در تمام مدتی که زنده بودم تا حالا برای هیچ تصمیم و انتخابی پشیمون نشدم و در تمام انتخاب های زندگیم، هوشیارانه و با وسواسِ کافی اقدام کردم و الان این رو به واقع باز هم به لطف خدا برای خودم یک افتخار میدونم چون مطمئنم این نگرش ام درباره خودم از روی غرور و خود کامل بینی مفرط نبوده و معتقدم «در همه تصمیم و انتخاب های  زندگیم یا پیروز بودم یا برام تجربه شده ولی شکست نخوردم»... (یه نفس باید بخونید تا به عمق واقعه پی ببرید :) )

اما دو جا از انتخاب های زندگیم به وضوح کامل میتونم بگم اگرچه (در ظاهر) اشتباه کردم اما اولیش تجربه بود (پس براش ابداٌ ناراحت نیستم) و دومیش هم حماقت (خودم میدونم چرا) بود و هم تجربه (برای اینکه فهمیدم واسه هرکسی دلسوزی نکنم، مهربونی به خرج ندم و فقط از دور (خیلی دور) برای پیشرفتشون گاهی ذوق کنم و به خودشونم نگم و تنها خودم لذت ببرم ) ...و مطمئنم به یاری خدا تنها اشتباه زندگیم خواهد بود...

و السلام.



پ.ن1: از وجدانم به وجدانت خطاب میکنم پس لازم نیست خیلی در گیر و بندِ احترامات لفظی باشم، فقط خواستم بگم خیلی ممنون که باعث شدی این تجربه رو کسب کنم، واقعا ممنون. اونقدر برام مهم بود این تجربه که 19 ساعت، عمیق به زوایاش فکر کردم، هرچند که خواستم با خوبی جبران کنم اما خودت نخواستی و البته مختار بودی...بگذریم، در آخر این از من به تو یادگاری: «هیچ وقت در رابطه با هیچ احدی پل های پشت سرت رو خراب نکن، دنیا کوچیکه و ممکنه یه روز بخوای خودت از روی همون پلی رد بشی که خرابش کردی» 

پ.ن2: فقط خودم و خودت میفهمیم چی میگم پس خیالی نیست.

شاهدمم داداش رسولمه که میدونه چقدر بالا پایین شدم و اخماشو تحمل کردم تا این تجربه رو هضم کنم و به قول خودش فقط برادر برادر نگم و سعی کنم شبیه اش بشم :)



عاقبت بخیری نصیب همهمون 

ان شاء الله :)


12 بامداد 

2 آذر 97

۱ ۲
هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan