جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

از پشت میله‌های انفرادی

دلم می‌خواد یه عالمه حرف بزنم، نق بزنم، از حس‌های منفی درونم بگم...

ولی هر کدومش این‌قدر مقدمه و موخره دار که از خیرش می‌گذرم.

 

دلم می‌خواد یه نصف شب وقتی همه خوابن، یکی پیدا بشه بی‌سر و صدا من رو از زندانِ انفرادیِ درونِ پیچیده و سختم نجاتم بده!

 

+ امروز سه مرتبه مهمون داشتیم و هر سه مرتبه، مثل فشار قبر، مشغول موضوع «کی شیرینی می‌خوریم؟» بودم. چه گرفتاری شدم‌ها.

 

 

|۴ فروردین ۱۴۰۳ _ ساعت ۱ و ۵۱ دقیقه بامداد|

 

دستت بده دستم

بیا بیرون

☹️ شدنی نیست که 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan