جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

پارگیِ پربرکت!

دیروز صبح که توی خونهٔ عمه چشم به جهان گشودم، یهو دیدم یه عالمه برف باریده همه‌جا سفیده... از بعدِ ناهار تا شب چندبار با «ع» و «م» و «الف» رفتیم بیرون برف‌بازی :) الان بازی نکن پس کی بازی کن!

دلم می‌خواست دوست‌هام هم می‌بودن؛ با این سه پسربچه کله‌پوک اون‌طور که باید، حال نداد :/ ولی خب آخرش «الف» نتونست اولین گلوله‌ای که خورده بود رو تلافی کنه، فلذا خوشحالم : )

 

 

و اما دلیل حضور ما در منزل عمه، یک پارگی بابرکت بود : ) پارگی فتق شوهر عمه که موجب بارش برف، کیف و حال ما و البته رساندن فوری وی به مطب و عمل و فلان و بیسار شد. اکنون اوضاع وی مساعد و در حال طی ایام نقاهت می‌باشد.

دوستان، رفقا، بابرکت دچار پارگی بشید.👻

 

|۷ اسفند ۱۴۰۲_ ۸ و ۴۵ دقیقه شب|

 

 

چقدر حال همه خوب شد با این بارش‌ها

الحمدالله

آرهههه 
الحمدلله
خیلی انرژی مثبت داشت...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan