جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

غلیان آلام

میزون نبودم، فقط رسیدم به یه کار اداری... که تا حد زیادی دوباره چیدمان ذهنیم رو ریخت به هم ولی خب من آدم باز گذاشتن پروندهٔ موضوعات توی ذهنم نیستم. زود می‌بندم می‌ذارم کنار. این خوبه. و داشتن یه احلام که مقدار بسیار زیادی آب بر آتش درونه : ) 

 

امروز فقط یه قسمت از آموزش‌ها رو دیدم. خوب بود ولی آخرهاش اینقدر از چشمم اشک اومد که کلافه شدم، تموم که شد، ده دقیقه ریلکس کردم و به اندازهٔ ده ساعت خواب شارژ شدم. هرچند صدای روشن شدن تی‌وی انگار منو از طبقه دهم ساختمون انداخت پایین!!! ریلکس کوفتم شد.

 

سعی کردم با چایی مارژان خودم رو جمع و جور کنم. باز نشستم روی آموزش بعدی که الکی لپ‌تاپ هنگ کرد و خاموش کردم گذاشتم کنار. والسلام

 

یه کم به کارهای متفرقه رسیدم و یه نیم ساعتی هم سر ماجراهای امروز با سمنو تلفنی حرف زدم. همین.

 

 

 

|۲۷ مرداد ۱۴۰۱| سه دقیقه یه یک بامداد|

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan