جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

من و جواد و داوود (3)

با ذوق پریدم توی کوچه، سه چرخه رو با زور از آستانه در کشوندم بیرون، داوود سر کوچه کشیک میداد تا ببینه کی میام  بیرون، سرش پایین بود، دیدم همه موهاشو از ته زده، توی دلم به قیافه اش خندیدم.

با تقّه درِ حیاطمون متوجه من شد، دوید اومد نزدیکتر و سلام کرد، جواب دادم.
داشتم سوار سه چرخه میشدم که گفت : " میدونی داداشم دوچرخه خریده؟"
 
گفتم: " نه، کجاست؟
گفت: " رفته بیرون، گفته بعد از ظهر میاد سوارم میکنه..." آخر جمله اش رو با تردید گفت.
یک نگاه به من انداخت، جوابی ندادم، به اصطلاح پا زدم و دور شدم ازش، همون جا ایستاد، تا سر کوچه رفته بودم، دور زدم اومدم جلوش ایستادم، خواستم چیزی بگم، اخمام توی هم بود، فهمید ناراحت شدم، عجولانه پرید عقبم و پُشتی سه چرخه رو گرفت، محکم هولم داد، شروع کرد به دویدن تا تند تر هولم بده، دمپاییش پرت شد اون طرف کوچه، گوشه های روسریم روی هوا میرقصید و تا پشت سرم رفته بود، شاید هم جلو چشماش روگرفته بود، اما همونطور میدوید و هولم میداد.
برخورد چرخ ها با اسفالت قدیمی و زمخت کف کوچه صدایی ایجاد میکرد و داوود مجبور میشد بلند تر از حد معمول حرف بزنه تا بشنوم.
بریده بریده شنیدم که میگفت: " حالا ناراحت... نشو، من که فقط...سوار سه چرخه تو میشم... قول میدم... فقط همین امروز... داداشم منو سوار میکنه.... خودم که قدّم نمیرسه..."
محکم پاهامو کوبیدم به زمین، داوود سکندری خورد و سه چرخه چند متر جلوتر ایستاد.
نفس نفس میزد، گفت: " چرا اینجوری میکنی؟... داشتم میوفتادم"
گفتم: " راست میگی؟ فقط با من بازی میکنی؟"
گفت: " آره، فقط با تو و جواد"
گل از گلم شکفت. هنوز جواد نیومده بود توی کوچه که داوود سه دورِ دیگه با سرعت، طول کوچه رو هولم داده بود و ذوق کرده بودم.


چه دنیای ساده ای.. چشمامو میبندم و سعی می کنم به آرامش زندگی در چنین دنیایی فکر کنم... سکوت شب نسیم خنک کولر و یک قرص خواب آور.. 

یادش بخیر، منم توی کوچکی همچین دنیایی رو گذروندم.. دلم میخواد ببینم بهشته الان چه شکلی شده.. 

بیشریامون تجربه کردن...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan