یهو متوجه شدم مغزم امشب داره غیرارادی و جستهگریخته و با یه تشنگی خاصی، به چند تا موضوع فکر میکنه!
این یعنی یه سری حرفها و ایدهها دارم که مثلِ یه سری فیشِ مقالهنویسی توی مغزم پخشوپلا هستن؛ ولی من هم تا اون لحظه اقدام خاصی نکره بودم که جمع بشن زودتر و اینقدر بالبال نزنن توی مغزم!!
خلاصه...
حالا موضوعاتش حول چه محورهایی بود؟
«غم و چرا غم؟»
«شُکر»
«استمرار کار تمدنسازی»
«برگشتن یا برنگشتن به کار قبلی»
«هدفی که متمرکز ۸ ماه فیکس روش وقت گذاشتم»
«به نتیجه و بازدهیِ بــازدارنــده رسوندنِ این هدف»
و در نهایت «معطوف کردن اولین ماهِ سال به پیگیری و رفعِ ضعفهای جسمی».
الآن که نوشتم دارم میبینم جمعاً شده ۷ تا موضوعِ بههم پیوستهٔ شاید ظاهراً بیارتباط!
خدایا! وقت نمیشد این چیز ساده رو بنویسم تا به این نظمِ ذهنی برسم. بالاخره امشب نوشتمش اینجا : ) و بسی خوشحالم.
مولا علی علیهالسلام در ساعات پایانی عمر شریفشون توصیه به «نظم» کردند. این نظمدهیِ ذهنی هم در راستای توصیهٔ ایشون همونقدر لازم و واجبه. به گمانم البته!
لازم دارم دربارهٔ هر ۷ تا موضوع، اونقدر بنویسم تا کاملاً ذهنم تخلیه بشه. مثل وقتی که کُمد رو خالی میکنیم تا اضافات خارج بشه و وسائلِ ماندگار با نظم بهتری چیدمان بشه. کاش بتونم : ) میشه یعنی؟
|۱۶ فروردین ۱۴۰۳_ ساعت ۱ و ۲۰ دقیقهٔ بامداد جمعه|
- جمعه ۱۷ فروردين ۰۳