دیروز صبح که توی خونهٔ عمه چشم به جهان گشودم، یهو دیدم یه عالمه برف باریده همهجا سفیده... از بعدِ ناهار تا شب چندبار با «ع» و «م» و «الف» رفتیم بیرون برفبازی :) الان بازی نکن پس کی بازی کن!
دلم میخواست دوستهام هم میبودن؛ با این سه پسربچه کلهپوک اونطور که باید، حال نداد :/ ولی خب آخرش «الف» نتونست اولین گلولهای که خورده بود رو تلافی کنه، فلذا خوشحالم : )
و اما دلیل حضور ما در منزل عمه، یک پارگی بابرکت بود : ) پارگی فتق شوهر عمه که موجب بارش برف، کیف و حال ما و البته رساندن فوری وی به مطب و عمل و فلان و بیسار شد. اکنون اوضاع وی مساعد و در حال طی ایام نقاهت میباشد.
دوستان، رفقا، بابرکت دچار پارگی بشید.👻
|۷ اسفند ۱۴۰۲_ ۸ و ۴۵ دقیقه شب|
- دوشنبه ۷ اسفند ۰۲