امشب یه دروغ خیلی گنده برام لو داده شده!!
هیچ ربطی هم به من نداره ماجراش،
و چیزی هم به من نرسیده با برملا شدنش؛
ولی چرا از وقتی فهمیدم «دروغی در میان بوده» حالم اینقدر بده؟!
آخه قبلاترها، پشتِ سر اون آدم که دربارهاش «دروغی درمیان بوده»، غیبت میشد و بهش تهمت میزدند و من ازش دفاع میکردم و دوست نداشتم بهش تهمت بزنند و الآن مشخص شد که تهمت نبود و... حالا هرچند که یک کلاغ، چهل کلاغ هم میکردند دربارهاش... احساس میکنم خیلی ساده بودم و بهم اهانت شده با این دروغ!! متوجهی چی میگم؟! احساس میکنم حرمتم شکسته شده.
از این که فکر میکنم باز هم قرار افرادی که چنین دروغی گفتن رو ببینم و خیلی معمولی برخورد کنم و انگار نه انگار... اعصابم خُرد میشه.
+ تو فکر میکنی، حق دارم اعصابم درهم باشه این چند ساعت؟!
|۴ اسفند ۱۴۰۲ _ ساعت ۱۰ و ۳۹ دقیقه شب|
- جمعه ۴ اسفند ۰۲