جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

«زِمَت»

صبح بعد از نماز که خوابیدم، خواب عجیبی دیدم :/

خونمون توی مسیر پیاده‌روی اربعین بود‌. مردم داشتن از کربلا کم‌کم برمی‌گشتن‌؛ ولی جاده خلوت بود. دم در خونه‌مون ایستاده بودم و داشتم به جاده و مردم نگاه می‌کردم.

حس حسرت نداشتم؛ ولی می‌دونستم اربعینه و حس خوبی داشتم. جاده هم مقداری شیب داشت.

خانواده‌ای رد شدن که متشکل از والدین، سه‌تا بچه و یه خانم بود. بچه‌ها یه پسر ۸ ساله، دختر ۲ ساله و پسر ۵ ماهه بودن.

دختره دستش رو گرفته بود به دستهٔ کالسکهٔ پسر کوچیکه و هولش می‌داد. پدر و مادرشون یهو تا رسیدن جلو خونهٔ ما، این سه تا بچه رو با یه بستهٔ بزرگ نون، رها کردن وسط جاده و خودشون فرز پشت یه پیکان وانت سوار شدن و رفتن.

مادرم کنارم داشت به این صحنه نگاه می‌کرد و تأسف می‌خورد.

پسر ۸ ساله، عقب‌تر بود انگار. وسط جاده یه سرعت‌گیر داشت که کالسکه گیر کرد، دختره و حالسکهٔ بچه باهم افتادن.

دویدم که بچه‌ها رو بغل کنم آسیبی نبینن، مامانم دو دل بود؛ ولی توی دلم گفتم یعنی میشه این‌ها رو خودم بزرگ کنم!؟ آوردم بچه‌ها رو توی حیاط‌مون.

 از پسر بزرگتر پرسیدم: اسمت چیه؟ با لهجهٔ خاصی گفت: «زِمَت» گفتم: چی؟ دو بار تکرار کرد و متوجه شدم اسمش «زَحمت» هست. با خودم گفتم چرا یه همچین اسمی گذاشتن روی این بچه. به شدت هم لاغر و استخوانی بود.

گفتم دوست داری «رحمت» صدات کنیم؟ سرش رو کج کرد که یعنی مشکلی نیست. گفتم: اسم این دوتا کوچولو چیه؟ توی فکرم این بود احتمالاً اسم دختره رو گذاشتن زلیخا. گفت: اون‌ها اسم ندارن! و هی تعجبم بیشتر و بیشتر شد.

گفتم یعنی چی؟ پس چطوری صداشون می‌کردن؟ جوابم رو این‌طور داد که: آخه مادرم ما رو دوست نداشت منو هم خیلی می‌زد.کلی حرف زد.

گفتم: اون خانومی که باهاتون بود کی بود؟ گفت: عمه‌ام بود. خیلی ازش سوال پرسیدم و همه رو نوشتم روی یه ورق که ببرم به پاسگاهی جایی گزارش بدم. اهل افغانستان بودن.

 

 

+ از صبح ذهنم درگیر اسمِ پسره است و اینکه چرا توی راه برگشت از کربلا بچه‌ها رو رها کردن؟

 

 

|۲۳ فروردین ۱۴۰۲_ ساعت ۴ و ۱۳ دقیقه عصر|

چه خوابای عجیبی میبینین 0-0

والا خودمم موندم :/
از این هم خیلییی عجیب‌تر دیدم قبلاً 

ببین به نظرم پاسگاه رو برو

خواب بود که خواب باشه بازم سر سری از قضیه نگذر

مشکوکه خیلی 

زحمت!

خوابت تمام فنون هنری  ادبیات کلاسیک و مدرن و پست مدرن رو رعایت کرده

تو بیداری چطوری تو که تو خواب اینقدر هنرمندی؟

🚶🏻‍♀️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan