امروز رفتم اداره، با مدارک جیگر زلیخایی خودم لابهلای مدارکِ دیگران مواجه شدم و اسمی که توی لیست نبود، یه دنده ایستادم تا اسمم رو وارد لیست کنند! حالا بگذریم...
دختردایی بزرگه زنگ زد و دربارهٔ آرن کلی حرف زد که دیروز مدرسهاش گفته اختلال تمرکز داره امروز نیاد مدرسه. یه کم حرف زدم باهاش که تو خواهرشی نه مادرش، پس به اندازٔ یه خواهر براش کاسهٔ داغ باش، نه قد مادرش که بعدها بهت نگن شدی کاسهٔ داغتر از آش!
و خب این چهل و پنج دقیقه حرف زدن، یه عالمه وقتم رو محدود کرد.
خوابیدم عصر البته دقیقترش اینه که بگم، غش کردم!😆
غروب چندتا اسکیس کار کردم؛ ولی به توصیهٔ استاد باید سادهسازی بشن... چند نمونه اسکیس سمبلیک و مفهومی فرستاد که خب تا اسکیسهای من برسه به اون حد و گوساله، گاو شود؛ دل صاحبش آب شود!
یه مقاله «مهارتهای نهگانه و تفاوت فردی» رو خلاصه کردم برای خودم که نمیدونم چرا نویسنده فقط ۶ تا مهارت رو اسم برده بود 😅😑.
چند صفحه هم از کتابِ «مهارتهای زندگی برای کودکان» خوندم که بد نبود؛ اما شدیداً پرتم کرد توی گذشته و این بده!!
آموزشهام رو انجام ندادم چون تایم نداشتم. هرچی این روزها میدوئم نمیرسم چرا؟ #عح !
الانم باید ورزشم رو کنم بعد یه وقفهٔ ۴ روزه :/ و بعد لالای عمیق.
|۱۱ مهر ۱۴۰۱_ ساعت ۱۲ و ۲۴ دقیقه بامداد|
- سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱