صبح بعد از نماز، تلوتلوخوران، ورزش کردم و در چشم برهمزدنی ولو شدم و خزیدم زیر پتو 😅 خیلی خواب خوشمزهای بود. بعدش مقداری «غیر»قابل توجهی آموزشم رو دیدم ولی خب دیگه باید مهیای ناهار میشدم.
بعد از ناهار هم باید رهسپار منزل دایی میشدم که توی اتوبوس نیمساعت آموزشِ روتوش رو دوره کردم، خیلی سخت بود آخه شدید خوابم گرفته بود؛ ولی مقاومت کردم. یه سری ایراداتم حل شد که خب خیلی از این بابت راضیکننده بود.
قبلِ شام هم ورزش کردم و مقدارِ قابل توجهی تغییراتم در حفظ تعادل و مقاومت عضلانیم ملموستر بود؛ فلذا بســـی خوشحالم. 😌✋
اما دربارهٔ موضوعی که دیشب منتظر دو تا خبر بودم؛ امشب حدوداً ۶۰ درصد موضوع برام بار ذهنیش حل شد و حالا در عمل باید یک نفر رو انتخاب کنم به عنوان معاون خودم بذارم و خودم فقط کار نظارت رو انجام بدم. اینطوری خیلی بهگمانم تایمم باز میشه برای اسکیس زدن و این داستانها 😌... آخیـــــش الحمدلله.
به حول و قوه الهی جمعه احتمالاً جابهجا میشیم و پروندهٔ اثاثکشی ما هم بسته میشه.
|چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱_ ساعت ۱ و ۳۱ دقیقه بامداد|
- پنجشنبه ۲۴ شهریور ۰۱