درد ستون فقرات و کمر امانم رو بریده. جواب ام آر آی چند وقته اومده، ترجمه کردم و شواهد حاکی از دو فقره برآمدگی در ناحیه مرکزی و تحتانی ستونمونه!! ستون هم ستونهای قدیم!
این وسط بلاتکلیفی خونه، نمیذاره برم دنبال فیزیوتراپی و شدیداً احساس میکنم اشتباهه. باید زودتر برم سراغش آخه از اونور مشخص نیست کارم از اول مهر یا آبان چی میشه. چقدر متنفرم از بلاتکلیفی... به هرحال من همیشه ضربهها رو از به تأخیر انداحتن کارهام خوردم. پس چرا دوباره دارم تکرارش میکنم؟ هوم؟!
آموزشهام رو دارم مرتب میبینم و تمرین میکنم. خوبه الحمدالله. بعید میدونم تا آبان تموم بشن. باید ببینم حدودا چندتا مونده و چه مقدار زمان میبره. شاید لازم باشه صبح و شب کنم آموزشها رو. نمیدونم.
امروز ح.م میگفت برای هر کار مهمی که میخوای یه بخشی از عمرت رو روش بذاری، استخاره بگیر و با استخاره پیش برو؛ اما ذهنم همش درگیره که خب من فعلا تعداد انتخابهای محدودی دارم، اگر هرکاری بخوام شروع کنم (مثل ایدۀ فکری الآنم) و از اونور جواب استخاره بد بیاد، من باید بذارمش کنار و باز ذهنم میشه پر از فکر و خیال و باز فرو میرم توی سیاهی... خلاصه نمیدونم در شرایط فعلی استخاره اصلا جایگاهی داره؟! منطق خودم میگه لزومی نداره ولی حقیقتاً نمیدونم.
دلم میخواد میتونستم این سکوت رو بشکنم؛ ولی همش از طرف تمام کائنات امر به سکوت و صبر میشم... چقدر طاقتفرساست این سکوت، چقدر استیصالآفرینه این صبر. (آه عمـــــیق، خیلی عمیق.)
| جمعه 18 شهریور 1401- 11 و 57 دقیقه شب |
- جمعه ۱۸ شهریور ۰۱