همیشه روزهای آخر سال و روزهای اول سال جدید برام مثل طوفان میمونه و من چون ذره غباری درش پیچیده میشم، بالا میرم، پایین کشیده میشم، با بقیه ذرات معلق تنیده میشم و ناگهان با سوت سرسام آور در خلاءی بی خودی رها میشم...
چقدر دلم میخواد حداقل یک سال از باقی عمرم رو در اوج آرامش و دور از دغدغههای خودساخته شروع کنم.
پ.ن : برای هم وطن های سیل زده هم دعا کنیم و هرچی دستمون میرسه کاری کنیم.
پ.ن2: مغزم خالیِ خالیه... بی خود شده در خلاء مغزم رها شدم...
- دوشنبه ۵ فروردين ۹۸