جرعه جرعه جآن

روزی دریا خواهم شد...

از دست خودم!

دیدید یه وقتایی به کم‌ترین‌ها قانع میشید؟ مثلاً یه نائب زیاره که پیام داده از طرفت به آقا سلام دادم... کلی ذوق می‌کنی حتی ممکنه بغضت بشکنه و چند کلامی با آقا درد و دل کنی و انگار همون لحظه توی حرمی. بعد چی میشه همون اتفاق توی یه موقعیت دیگه بیشتر جریت می‌کنه که آخه چرا حرم نصیب خودم نشد؟ تا کی حلوا حلوا؟! چرا چرا چرا...

شدیدا از این تغییرات یهویی خودم خسته ام!

 

 

 

+ این پست در اوج رخوت و بی حالی نوشته شده است و فاقد هرگونه ارزشی است. 

عجبا

از اون شب‌هاییه که تبدیل شدم به یه «آشِغِ» دل‌خسته که از بد روزگار، شکست عِشقی هم خورده!

 

 

 

+ چه وضعشه اَح

هه!

اینقدر نیومدم اینجا که کلا یادم رفته بود چی به چیه!

 

 

سلام :)

دلم برای سکوت اینجا تنگ شده بود؛ همونطور که برای جواد!

اینجا با همه جا فرق داره... انگار هرکسی سرش توی ورق خودشه و فقط داره مینویسه!

 

+ هنوزم از اینکه نمیشه اینجا نیم فاصله تایپ کرد دلگیرم.

+ راستی خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ چه خبر؟ 

واقعا، می‌شود؟

من می‌گم نمی‌شود...

 

احساسِ اثاث‌کشی، به تماشا نمی‌شود!

 

خدایا صبر عنایت بفرما : )

همش آلبالو گیلاس بود!

بیان و نیم فاصله؟! 

زهی خیال باطل اندر باطل!

توقع

واقعا اگر یه مدت نبودیم یا به هر دلیلی نشد پست های بقیه رو بخونیم و نظر بدیم، وقتی اومدیم باید بیایم از بقیه بابت اینکه این مدت نبودیم، معذرت خواهی کنیم؟

«معذرت خواهی کردن» در این باب، ایجادِ توقعِ متقابل نیست؟

در عرف وبلاگنویسی، نباید «ایجاد توقع» به عنوان «احترام به مخاطب»، تلقی به قبول بشه!

چرا؟ چون توقع داشتن از دیگران در عرف اخلاقی، ریشه خیلی از رذایل اخلاقیه، مثلِ بدبینی، بدگمانی، حساسیتهای آزار دهنده...

"آی چرا وقتی رفتی چند روز نخواستی بیای نگفتی؟ عه فلانی چند روزه وبلاگم نظر نذاشته، ای بابا اینم تو زرد از آب دراومد! اَااا دیدی فلان بلاگر فقط دنبال فالور جذب کردن بود؟! تا فالوش کردم گم و گور شد! آی بیساری توی چالش دعوتم نکرد...ای دل غافل بهمانی دورهمی بلاگری گرفته بود منو نگفت برم! و..." 

این خاله زنکیای بلاگری از همین ایجاد توقع ریشه گرفته!

توی زندگیهای حقیقیمون هیچی نگم اصلا...

 

پ.ن: چند وقته توی بیان، شاهد نیمفاصله هستم، درست میبینم یا همش آلبالو گیلاسه؟

آخ

چقدر دلم میخواد روز 48 ساعت بود بلکم بیشتر...

قدم قدم با یه عَلَم...

کم کم داره ماه محرم میاد... برای همدیگه دعا کنیم امسال هم رزق و روزی مخصوصش نصیبمون بشه مثل اشک..... هم دعا کنیم آخرین محرم بدون وصال آقامون باشه. اصلا آقا ظهور کنند که دیگه فقط سینه زنی و روضه نمیریم، قشنگ به کُنهِ قیام مولا پی میبریم...

دیروز دوستم میگفت میدونی چرا ما قبل از عاشورا عزاداری میکنیم؟

یه چیزایی از سنت امام رضا(ع) و پدر بزرگوارشون و بعضی روایات با مضامین غیبی رو خونده بودم ولی خب نصفه نیمه میدونستم! میتونید اینو بخونید (+)

اما دوستم در جواب فقط چندتا جمله گفت: "قبل از عاشورا گریه میکنیم تا حواسمون باشه هروقت امام زمانمون به سمت کربلا میره، عاشورا براش رقم نخوره، اونقدر مهیای عاشورا (ظهور) باشیم که روز واقعه مثل کوفیان جانزنیم. گریه کردن بعد از عاشورا نوشدارو بعد از مرگ سهرابه."

جوابش بدجور به دلم چسبید و دلگرمم کرد.

یه چیز سنگینی هم هست که امروز از یه بزرگواری شنیدم، میگفت: "اگر الان داریم میبینیم که امت اسلامی منحط و از هم گسسته و قطعه قطعه شده، به خاطر اینه که اساس و بنیان هر امتی امامشه...و همین امت، امامش (امام حسین روحی له الفداء) رو به سرگذشتی دچار کرد که الان خودش بهش دچار شده"، یعنی قطعه قطعه و لگدمال و.........فقط هم با منجی خواهی این انحطاط اصلاح میشه چون فقط امام زمان (عج) توی روایات با لفظِ «مُصلُحِ برگزید» معرفی شدند.

 

 

 

پ.ن: آه...چقدر حیا کردم توی نوشتن پاراگراف آخر...جون دادم تا نوشتمش...خیلی سنگینه خیلی.

پ.ن 2: این شب ها برای قلب امام زمان (عج) صدقه فراموش نشه، تا عاشورا بگذره...

پ.ن 3: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/2و3) اینم باشه واسه خودم!

 

من نیت میکنم تو برام حرف بزن!

درونم شلوغه و نمی دونم چی بگم.

یک وقت هایی نمی دونم کی ام؟ چکاره ام؟ هدفم چرا گم شد؟ چرا ول دادم؟ چرا شل شدم؟ (علاوه بر کار حرفه ای توی فضای مجازی) دلم یه هدف محکم میخواد تا توی فضای حقیقی براش بدوام... 

بدبختی اینه خودم میدونم چمه ولی راه حلش رو نمیدونم.

از قضاوت شدن و راه حل های بقیه خسته و زده شدم.

حوصله ی حرف زدن با بقیه رو ندارم...

یه رفیق دارم که هیچ وقت بهش نمیگم چمه، فقط بهش میگم "من نیت میکنم تو برام حرف بزن" چون خودش میدونه و بهش گفتم که خدا خیر آدما رو به زبون عزیزشون جاری میکنه". شدیدا بهش اعتقاد دارم... عمیقا بارها و بارها تجربه اش کردم چه از زبون این رفیقم، چه از زبون بقیه عزیزانم.

خسته ام و از این خستگی خسته ترم. 

من از دوباره حیرون شدن میترسم، همین.

 

5 شب مونده به محرم... دعا کنید برا همدیگه.

کی عیدی میخواد؟ ^_^

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ»

♦                                                                                ♦

         ♦        عیدتوووووووووووون مبااااااااااااااااااااااااااااااااارک     ♦        

♦                                                                                ♦

من به شخصه معتقدم عید غدیر بزرگترین عید بچه شیعه هاست :) اشتباه میکنم؟؟؟

سادات و غیر سادات به صف شید، میخوام عیدی بگیرم ^_^ 

سید خودم و حاج خانوم طنین بیاید جلوی صف، آهااان، بقیه هم پشت سرش منظم مرتب بایستید، خاله ببینه ^+^ 

 

عیدی من نفری 2 تا صلوات به نیت آقاجانم علی بن ابیطالب، جهت حاجت رواییم میباشد :) زودی بفرستید ببینم کِی حاجت روا میشم ؟!

حالا چون میخوام بی نصیب نمونید، منم به نیت هر کدومتون دو تا صلوات میفرستم. خوبه ؟ 

هرگونه شکایت و انتقاد رو با روی باز پذیرایم *-*

هستیم بر آن عهد که بستیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan