همیشه وقتی فکرم به یه چیزی مشغول میشه دلم میخواد یه گوشه بشینم و با تمرکز همه چیز رو از ذهنم بریزم بیرون و فقط به همون یه موضوع فکر کنم و تهش بگم : " عاهان ! " و بعد بلند شم برم دنبال زندگیم.
یه بار این اتفاق افتاد، دقیقا وقتی که یه عدد دختر خاله بغل دستم نشسته بود، توی حیاط، روی صندلی، نصف شب توی سکوت، اوقات سپری میکردیم!
یه هو گفتم :" عاهان" !
دخترخاله خندید، گفت با کی بودی؟!
در حالی که داشتم میگفتم: "با خودم بودم، فقط یه تیکه اشو بلند فکر کردم!"، بلند شدم رفتم خوابیدم، آخه دیگه خیالم راحت شد.
اون موقع بود که تصمیم جدید در مورد نوشتن مقاله جدید گرفته شد و سفت چسبیده شد!
از اون موقع فهمیدم که با تمرکز فکر کردن و به نتیجه رسیدن چقدر مزه میده!
تصمیم گرفتم دیگه نصف و نیمه فکر کردن رو بذارم کنار:)
______________________________
پ.ن :"آهان" رو با «ع» نوشتم تا به قوت و قدرت تلفظش پی ببرید :)
پ.ن تر: نصف و نیمه فکر نکنید.
پ.ن تر پرین: در صدد گفتن یه "عاهان" جدیدم، اونم در نتیجه پی بردن به فلسفه زندگی از بُعد کتاب "انسان 250 ساله"
- چهارشنبه ۳۱ مرداد ۹۷